مهدی اخوان ثالث

مهدی اخوان ثالث در جوانی
زادروزاسفند ۱۳۰۷
مشهد، استان خراسان
درگذشت۴ شهریور ۱۳۶۹
تهران
آرامگاهتوس در کنار آرامگاه فردوسی
ملیتایرانی
پیشهشاعری
سبکشعر نو
لقبم. امید
همسرایران اخوان ثالث
فرزندانلاله، لولی، تنسگل، توس، زردشت، مزدک علی
والدینعلی و مریم

مهدی اخوان ثالث (زاده اسفند ۱۳۰۷، مشهد- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۶۹، تهران) شاعر پرآوازه و موسیقی‌پژوه ایرانی است. تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.

اخوان ثالث در شعر کلاسیک ایران توانمند بود. وی به شعر نو گرایید او آثاری دلپذیر در هر دو نوع شعر به جای نهاده‌است. همچنین او آشنا به نوازندگی تار و مقام‌های موسیقیایی بوده‌است.[۱]

نشسته از چپ (ردیف اول): سیمین بهبهانی، مهدی اخوان ثالث، ابوالحسن نجفی، محمدعلی سپانلو و شهرزاد سپانلو؛ ایستاده: اسماعیل نوری اعلا؛ نشسته از چپ (ردیف دوم): نعمت آزرم، حسن پستا، محمود مشرف آزاد تهرانی، ۱۳۵۹

آواره

نیمه شب بود و غمی تازه نفس ,

ره خوابم زد و ماندم بیدار .

ریخت از پرتو لرزنده ی شمع

سایه ی دسته گلی بر دیوار .

 

همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب و لرزان بود

چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

گوئیا مرده ی سرگردان بود !

 

شمع , خاموش شد از تندی باد ,

اثر از سایه به دیوار نماند !

کس نپرسید کجا رفت , که بود ,

که دمی چند در اینجا گذراند !

 

این منم خسته درین کلبه تنگ

جسم درمانده ام از روح جداست

من اگر سایه ی خویشم , یا رب ,

روح آواره ی من کیست , کجاست ؟

جادوی سکوت

من سکوت خویش را گم کرده ام .

لاجرم در این هیاهو گم شدم .

من که خود افسانه میپرداختم ,

عاقبت افسانه مردم شدم !

 

ای سکوت ای مادر فریادها !

ساز جانم از تو پر آوازه بود .

تا در آغوش تو راهی داشتم ,

چون شراب کهنه شعرم تازه بود .

 

در پناهت برگ و بار من شکفت ,

تو مرا بردی به شهر یادها ,

من ندیدم خوشتر از جادوی تو ,

ای سکوت ای مادر فریادها .

 

گم شدم در این هیاهو گم شدم ,

تو کجایی تا بگیری داد من ؟

گر سکوت خویش را میداشتم ,

زندگی پر بود از فریاد من !

خفقان ...

مشت می کوبم بر در

پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم خفقان

من به تنگ آمده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم

ای

با شما هستم

این درها را باز کنید

من به دنبال فضایی می گردم

لب بامی

سر کوهی

دل صحرایی

که در آنجا نفسی تازه کنم

آه

می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی

که نیازی به تنفس داد

مشت می کوبد بر در

پنجه می ساید بر پنجره ها

محتاجم

من هم آوازم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند

از شما خفته ی چند

چه کسی می آید با من فریاد کند ؟