می خواستم زندگی کنم ،راهم را بستند.
ستایش کردم ،گفتند خرافات است.
عاشق شدم ،گفتند دروغ است.
گریستم ،گفتند بهانه است.
خندیدم گفتن دیوانه است.
دنیا را نگه دارید. می خواهم پیدا شوم................
فرسوده پای خود را چشمم به راه دور
تا حرف من پذیرد آخر که زندگی
رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود
دل را به رنج هجر سپردم ولی چه سود
پایان شب شکوه ام
صبح عتاب بود
سهراب سپهری