لیکن ای افسوس
من ندیدم عاقبت درآسمان شهر رویاها
نور خورشیدی
زیر پایم بوته های خشک با اندوه مینالند
چهره خورشید شهرما در یغا سخت تاریک است !
خوب میدانم که دیگر نیست امیدی
نیست امیدی
من گل پژمرده ا م
چشمهایم چشمه خشک کویرغم
تشنه یک بوسه خورشید
تشنه یک قطره شبنم