آنچنان آلوده ست 

عشق غمناکم با بیم زوال 

که همه زندگیم می لرزد 

چون ترا مینگرم 

مثل اینست که از پنجره ای 

تکدرختم را سرشار از برگ 

در تب زرد خزان مینگرم 

مثل اینست که تصویری را  

روی جریان مغشوش آب روان می ن گ ر م 

شب و روز  

بگذار  

که فراموش کنم